هشدار! آهای فعالین دانشگاه! به گوش!
یكی بود و اون هم خدا بود...
رعیت متعلمانی بودند جوان و زیرك و باهوش در روز گاری نه چندان دور و دارای دو گوش! (جهت استماع كلام رئیس محترم دربار استان در باب مسائل همه چیزی _بخوانید دانشجویی_ مكتب خانه ای پیام نور فارس نام)
بگذریم . رعیت متعلمان كه تا حال سر و دست برای اندك پولی و نامی از جانب بزرگان مكتب خانه مشغول به سوت و كف و جیغ و و قار و داد و بی داد و فریاد بودند ، روزی از جانب بزرگ مكتب خانه استان فرا خوانده گشتند كه : آهای متعلمان زرنگ و باهوش و دارای دو گوش! چه نشسته اید كه حقیر(بزرگ مكتب خانه) دلم برایتان همچون دروازه قرآن شیراز تنگ گشته! عقده های دلم برایتان وا گشته و دوش در خواب دیدم حقیر سوپرمن گشته! برخیزید و به سرای اداری حقیر قدم رنجه نمایید كه برایتان هندوانه ای ساخته ام سبز و اب دار و تر و تمیز و تپل و مپل. درد شما هم نظیر من است. اصلا پول را خدا داده برای خرج نمودن. اصلا بیایید پول بستانید و هر چه خواهید در مدحم با دم خویش گردو شكنید. اصولا كار فرهنگیه و علمیه هم نظیر اشترانی است كه بر در خانه برخی خوابیده اند. بیچاره رعیت متعلمان! اندكی شان هر چه داد و قار كردند و در سر خویش زدند!(بنا بر اخبار رسیده) كه ای بزرگ! ای گنده! ای رئیس مكتب خانه ی استان! این چه رسمی است گاگول فرض نمودن متعلمان! رئیس مكتب خانه انگار سر به باد بهاری سپرده و در بحر مكاشفت _بخوانید خام كردن دانشجویان_ همی مستغرق! گشته بودند و قول(سانسور شد) همی دادند!!!
لیك بسوزد دلتان بهر رعیت متعلمانی كه بودند در آن سرای ، همانان كه با پول و بودجه و وعد و وعید، چنان خام گشتندی كه نگو! تو گویی همه غم نان داشتند و آب، اصلا بیچارگان را چه حیف و میل شدن بیت المال؟
باز نیز بگذریم. برخی از متعلمانی كه سر و دست و پا شان تا حال برای نامی در مكتب خانه چندین بار بشكسته بود، این بار خوش و خوشحال و آماده ی حال و جو گیر كار( از نوع فرهنگی دیگه) گشتند.
رئیس مكتب خانه كه جو گیر گشته بودی حسابی و شاد و خوشحال بودی از آن فتح خویش! در دل به رعیت متعلمانی كه پیش از این اندكی پته اش بر آب داده بودند و حسابی حالش بگرفته بودند بخندید و فرمود: زكی! خیال كرده اید قدرت در نظرم كشك است كه بر بادش دهم؟ من آنم كه رستم بود پهلوان، كه رشوه دهم بر این و آن! بمالم سر هر كسی شیره ای! برم بهره خویش ز هر لحظه ای! القصه! شاد و شنگول گشت و قدرت خویش همزمانش بر همه مكتب خانه و اهالی اش عرضه داشت. چه گویم كه او خویش نیك می دانست وقت درو كردن سال ها كشتش در مكتب خانه است و باید به هر نحو باشد خویشتن را همچون آن آقا شیره( رئیس جنگل) صاحب اقتدار حفظ نماید.
اما انگار برخی رعیت متعلمان ارزشی، كه
هر روز مشغولند به
یك كوششی، هنوز پا بر دم مبارك آن رئیس مكتب گذاشتندی و رهایش نكردندی! آخر مكتب خانه است كه داریم؟ اصلا این همه
زرنگی و لطف و ریا! را به چه پاسخ گوییم اقای رئیس؟
منبع: http://shoaee.mihanblog.com/